AGAINST THE WIND

در برابر باد

AGAINST THE WIND

در برابر باد

هنوز هم همانجا ایستاده ام..همانجاکه چشمهایم قفل شده اند به حریم ضریحت سردار..میگویند بازگشته ام از سفر تو، اما من همانجا مانده ام.ایستاده ام غرق عطشی از عشق. تشنه ام سردار..هنوز تشنه. من هم تشنه..میدانی که..آمدم.. گیج و منگ و گنگ..خودتان کشانده بودیدم آنجا..در حیرت پرسه میزدم..سعی بین الحرمین را همانجا یادم دادید..بی حواس و حیران،فقط راهی میشدم..سنگهای بینالحرمین هلم میدادند هردفعه به سمتی..دفعه اول را یادم هست چطور شوکه شد تمام تن و روحم وقتی حقیقت گودال قتلگاه، رخ برآورد از کتابها و جلوی چشمم به رنگ خون درخشیدن گرفت و تمام حواسم از هوش رفت وقتی صورت گذاشتم به سردی حلقه های ضریحش..سردار..من همانجا ماندم آخر نشد دل بکنم از کسی که پناه تمام دلتنگیها و بدحالیهای آن هفت روزم بود..سردار..من همانجا ایستاده ام..در سراشیبی بی پله ای که خودت میدانی کجاست..چشم دوخته ام به ضریحت و نور سرخی که آنجا پاشیده ای..

نظرات 2 + ارسال نظر
غلامرضا نصراللهی جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ق.ظ http://www.ghn92.blogfa.com

سلام شاعر گرامی
به روز هستیم و شما دعوتید به خوانش و نقد

سلام دوستان با پایتخت گردشگری ایران)(کرمانشـاه)(بروزم خوشحال میشم بهم سر بزنید[گل][گل][گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد